زهراسادات مهدویزهراسادات مهدوی، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

خاطرات من و زهرا

دوشنبه 20 رمضان

ا             مروز از صبح کارهامونو انجام دادیم زهرا سادات خودش تنهایی رفت حموم و از اونجایی که خیلی از شامپو بدش میاد نمیدونم چی شد که ٣ دفعه به سرش شامپو زد تازه ذوق هم میکرد بعداز ظهر هم دوتایی با هم رفتیم کلاس خوشنویسی و از اونجا با اتوبوس برگشتیم خونه که زهرا سادات خیلی دوست داره وقتی رسیدیم خونه بابای زهرا سادات هم از اداره اومد و وسایلمون رو جمع کردیم و رفتیم جوپار تا هم به زمینمون سر بزنیم و هم به آستانه سلطان حسین بریم و زیارت کنیم که اونجا هم به زهرا سادات خیلی خوش گذشت اولا که توزمین کلی آب بازی و خاک بازی کرد و بعد که برا افطار رفتیم آستانه کلی خوشحال شده بود و میگفت مامان اینجا ا...
9 مرداد 1392

14 رمضان

امروز زهرا سادات خیلی بدی کرد ظهر با اون که من روزه داشتم نذاشت بخوابم تازگیها اگر من بخوام بخوابم هی میگه مامان بیدار باش تا من بازی کنم که حسابی کلافه شدم و چون خیلی خسته بودم بهش محل نذاشتم شاید خوابش ببره ولی چون شیشه پنجرمون کمی شکسته و وقتی کولر رو روشن میکنیم صدای بدی میده زهرا سادات هم خیلی از این صدا میترسه و یه دفعه صدا شروع شد و زهراسادات که فکر میکرد ما خوابیم و حسابی ترسیده بود زد زیر گریه و هی میگفت آقا غوله منو نخور من دختر خوبی میشم و ما که ز خنده رودبر شده بودیم و زهرا سادات که دید ما بیداریم آروم گرفت ولی خوابش نبرد و بعد از ظهر دایی مصطفی اومد دنبالمون و با هم پیش مامانی رفتیم و به خونه خاله زهرا رفتیم برایافطاری و بعد از ...
2 مرداد 1392

13 رمضان

امروز صبح زهرا سادات خیلی دیر از خواب بیدار شد و تا اینکه صبحانه خورد دیگه ساعت ١١.٥ شده بود داشتیم وسایلمون رو جمع میکردیم که بریم خونه مامانی که حامد و حسام که اونجا بودن تنها نباشن که بابای زهرا سادات اومد خونه و یه خبر خیلی خوب بهمون داد و اون قراردادش با اداره بود و ما خیلی خوشحال شدیم بابای زهرا سادات رو به اداره رسوندیم و به خونه مامانی رفتیم اونجا زهرا سادات و حامد کلی باهم بازی کردن و کلی هم خراب کاری عصر هم بابایی و دایی مصطفی دهبالمون اومدن و به شهر بازی رفتیم و که دعوت دایی علی بودیم و داییعلی ما رو افطار دعوت کرده بود شهر بازی اونجا کلی به بچه ها خوش گذشت و ماشین سواری و قطار وحشت که پویان خیلی ترسید و چرخ و فلک که زهرا سادات و ...
2 مرداد 1392
1